ساسو (sasoo)

ساخت وبلاگ

توی گوشیش اسم خانمش رو ثبت کرده بود: گیانکم (عزیزم) قشنگ بود خنده ی قشنگی هم دیدنش روی لبم آورد . ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1401 ساعت: 22:35

یک: ساعت ۸ و ۵۰توی تختم ملحفه ی سفید رو به خیال حبس گرما کشیدم روی سرم و در فضای خالی اون زیر ، سریال میبینم .خیلی سردمه سرررد.باید بگم خسته ام از سرما و حس یه غار متروک و خالی و تاریک رو دارم که باد سردی زوزه کشان ازش رد میشه.۲ : گوشی رو باز میکنم کیان پیرفلک داره در صفحات اپوزیسیون های اینور آبی همون اصلاح طلب های اسبق و توبه ای روز درختکاری رو با فیلمی از درختچه های کُنار تبریک میگه۳_ دخترها هنوز هی مسموم میشن و استوری ها مشغول حمله به فرانک عمیدی بدون نشانی از متن کامل گزارشش هستند که میگن به مسمومیتها گفته هیستری جمعی زنان .۴ _ به بیرون نگاه میکنمهواپیمایی وسط ابرها با خط بخارش گم و پیدا میشه شدید دلم خواست یک انسان غار نشین بودم که این وسیله ی عجیب را هر روز در آسمان که میبینه فکر کنه نیزه ی دیوان یا خدایانه .۵ _ هر چه به خودم و ابتلا به انزوا یا سندرم مردم گریزی ای ام بیشتر فکر میکنم و خود را انسانی در تنهایی مفرط و ناتوانی در برقراری روابط اجتماعی تازه و جدید نامگذاری میکنم اما کنارش نمیدانم چرا به نظرم بیشتر ادمهای اطرافم هم سندرم( نیاز به جمع و تقلای شدید در ایجاد روابط گسترده ی اجتماعی ) دارند . به طرز عجیبی اونقدر درگیر آدمها میشوند و زمین میخورند و میجنگند و اعصابشون داغون میشه افسرده میشن و زخم میبینند بعد گلایه میکنند حذف می کنند دوبار برمیخیزن و از اول امتحان میکنند.(باهمه ی زخمها و اینکه قولهایی که هی مدام میدهند که اینبار درس میگیرند از اشتباهاتشان و دیگررر آدمها را شناخته اند و روابطشان را با فلان گروه و رسته و شخصیت قطع کرده اند مثلا )اما خاطراتی که همان روز از دیدار و همنشینی با همان قشر و سنخ آدمی که از زخم زدنها و اذیت کردنهاشان همیشه می نالیدند و با تا ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1401 ساعت: 22:35

اینجا می نویسمش شاید همین یک روز بماند چون میدانم همه ی آن لحظه های حتی یکساعت بعد از این نوشته از یادم می روند ..صبحی نور آفتاب قبل از طلوع، آسمان رو نارنجی کرده بود و خط عبور هواپیماها که گویی کودکی ناشیانه بر کاغذی رنگی با مداد سفید خط خطی کرده بود .بعد از خوردن یک ویتامین دی و یک قرص تیروئید و روشن کردن لباسشویی نشستم به بافتنی هی به گلهای لاله و نرگس تولدم در گلدان نگاه میکردم هی به بافتنی ام .دارم گل بابونه در صفحه ای مربعی قلاب بافی میکنم تا چهارتا از این مربع ها بشود جا موبایلی ای قشنگ .یه زنبور سرمازده که آورده بود توی اتاق روی شیشه ی پنجره داشت راه میرفتبهش گفته بودم از ساندویچی که میخوری برای من هم درست میکردی گفت تو همیشه این ساعت خواب بودی ولی رفت ساندویچ عسل و کره درست کرد البته خودش عسل و پنیر داشت میخورد من گفتم دوست ندارم .کمی از آخر ساندویچ عسلیم رو نزدیک زنبور بردم دخترک چسبید به نون و زبونش رو درآورد و سخت مشغول خوردن شد و ول کن نبودساندویچم رو واسش گذاشتم تا هرچه خواست بخورد .حالا زنبور رو فرستاده بیرون پر زده رفته خودش هم لباسها را برده در حیاط در آفتاب کم جان پهن بکند. و من وبلاگ می نویسم . ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 3 اسفند 1401 ساعت: 15:48

کوله ی آبی ام دو بار به فرانسه و بلژیک سفر کرده و یک بار به اسکاتلندشیرینی های زادگاهم امروز از مایلها دورتر در یخچال خانه آرام گرفته و بیشترشان خورده شده اند .اجسام آزادانه از این مرز به آن مرز سفر میکنند از این قاره به آن قاره ...و من پنج سال است به اجسام حسودی ام میشود .اصلا همیشه حسودیم میشد. به اجسامی که می ماندند بیشتر از آدمهایی که دوست داشتم ولی رفته بودند ..به اجسامی که آزاد و بدون گذرنامه از مرزها رد میشوند ... ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 3 اسفند 1401 ساعت: 15:48